در امتداد مسائل مطرح ازسوی متفکران عصر روشنگری،دونقطه عطف در تاریخ علوم انسانی رخ داد،دو چرخش مهمی که امروز ما را قادر می سازند تا بتوانیم از ترکیبی به نام علوم انسانی شناختی استفاده کنیم،یعنی چرخش شناختی و چرخش فرهنگی.در همین راستا امروز شاهدیم که چگونه امتزاج این دو چرخش باهم در رشته های مختلف علوم انسانی باعث شده است تا اندیشمندان این رشته ها نظریه هایی را مطرح کنند که واجد کفایت تبیینی و توصیفی لازم برای بررسی واقعیت های اجتماعی در کنار ساختارهای ذهنی باشند تا جایی که برخی مدعی شدهاند که مطالعهی ذهن بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای فرهنگی و رابطه میان شناخت و فرهنگ،مطالعهای ناقص است و مطالعه هریک از این دو پدیده بدون توجه به دیگری کارآمد نیست،از همین روست که توجه به علوم انساننی شناختی،باید یکی از ضروری ترین دل مشغولیهای هرجامعهی علمی در این روزگار باشد.